نوشتن
نوشتن بدون مخاطب گاهی خوبه گاهی بد...
وقتایی که دوست داری درک بشی، دوست داری خونده بشی
وقتایی که دوست نداری قضاوت بشی یا حرف مفت بشنوی، دوست نداری خونده بشی...
بهرحال الان دلم یک دوست نوی نوی نو میخواد که منو بخونه و درکم کنه بی هیچ قضاوتی...
از وقتی کلاسای تهرانپارس تعطیل شد، و دیگه دوستای خوبمو ندیدم...از وقتی کرونای نالوتی آمد و زد زیر میز و کاسه و کوزه مونو شکست... از وقتی دید و بازدیدهای فامیلی خاطره شد و ناهارهای دورهمی بی دردسر خاطره تر... از وقتی با همه دوستای دهه بیست سالگیم کات کردم.... اوف... تنها شدم...
تنهایی حس خیلی بدیه... خصوصا اگه از عمق دل لذت مناجات با خدا و حجت خدا رو یادت رفته باشه...
آخه این دو بزرگوار که حرف نمی زنن... میگن اما حرفهای خدا تو قرآنه.... اما من فقط یه "اوهوم، میفهمم" ساده میخوام... همین....