روزگار خوش... *ماشاءالله*
بنام مهربانترین
خدایا خودت کاری کن هیچوقت توی مهربونیت شک نکنم.. همیشه بیاد داشته باشم این آیه رو که : و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب؛ اجیب دعوة الداع اذا دعانِ....
.
نمیشد ننویسم. حتی اگه به همین دیروقتی باشه...
بهشت روی زمین یعنی جمکران؛ یعنی حرم حضرت معصومه. علیها سلام.. یعنی همه ی اماکن مقدسی که از لطف و کرم خودشون، عشق و محبت این مکانها رو تو دلمون انداختن و آرامش و لذت حضور در اونها را بهمون چشوندن...
دیروز وقتی نای حرکت نداشتم از خستگی و گرمای هوا و دخترک خوابِ توبغل.. وقتی اومدم و نشستم و به دیوار کنار ورودی جنوبی مسجد جمکران تکیه دادم و فقط خیره شدم به اون گنبد بزرگ سبزآبی و گنبدای کوچیک کنارش... همه ی حجم آرامش و لذت بودنت رو که توی قلبم ریختی...دوباره فهمیدم واقعا که هستی؛ خوب هم هستی؛ قشنگترین موجود هم هستی که قشنگترین مخلوقات رو آفریدی..." مهدی" رو آفریدی... همونی که ظاهر نیست... ولی لطفش مدام است بر سر ما....
لطف مدامی که امروز یکی از مصادیقش این بود که من ان شاءالله از فردا قرار میگیرم تو شغلی که همیشه عاشقش بودم ! معلمی :)
هرچند بشکلی محدود و فقط با یک شاگرد؛ اما من میشم معلم ِ ناچیزِ حرف های خوب ِ تو خدا....بلطفی که باز هم خودت بهم کردی و در زبان قشنگت " عربی" بهم مهارت دادی... و نور دادی که بتونم با عشق آیاتتو بخونم و ترجمه کنم...
خدایا تورو به مهدی قسم عشقتو از من نگیر... زندگی بی عشق تو خیلی خیلی لجن و پست و بی ارزشه... خیلی خیلی توش هجوم دشمن قسم خوردمون شیطان فراوونه.... خیلی خیلی فکرای بد، ترسهای الکی، افسردگیهای الکی، توش وول میخوره.... خدایا دستمون بدامنت؛ خودت ولمون نکن....
دوست صمیمی امروز زنگ زد و ازم دلجویی کرد بابت فراموش کردن روزتولد ... گفت که خودش هم روبراه نبوده و خب منم اولش با یه خنده و بعد با یه گلگی ریز دوستانه سر و تهش رو هم آوردم...یعنی از قبلش دلمو باهاش صاف کرده بودم... بلطف تو آرسوی نازنینم... که اونجور قشنگ و از ته دل و دوستانه و شریف بهم گفتی: " مهر طلبی سمّه فا...." و منو انقدر راحت و قشنگ ادب کردی.. چقدر چیز ارزشمندیه همین یه تکون دادن ساده ی طرف مقابل با یه جمله ی از ته دل دوستانه.... من خداروشکر می کنم... برای همین یک لحظه ای که عمیقاً حس دوستی به من دادی آرسو جان، خدارو شکر می کنم که خودش فرمود: " لئن شکرتم لازیدنکم" 🙂 به امید این زیاد شدن ِ پر برکت....
.
آدم وقتی خوشه معمولا دیرتر میاد تو وبلاگش که بنویسه خوبم؛ نسبت به وقتیکه ناله داره و سریع میاد مینویسه...
.
از ادامه ی خوشی ِ سفر یکروزه ی دیروز به قم هم حرم بانو معصومه علیها سلام بود که واقعا عاشق اون قسمتش هستم که فرمود:
خودت مقام تسلیم رو قسمتم کن... تسلیم در برابر هراونچه که مقدّر کردی برام و تغییرش جز بدست قدرت خودت ممکن نیست و منم فقط باید "بنده" باشم...
و همچنین بسعادت ام ختم کن و از من نگیر آنچه در آن هستم را....
خدایا خودت اینها رو از من دور کن:
قضاوتهای الکی
بیخود زیر چتر شیطون رفتن و افسرده شدن
فراموش کردن لذتهای معنوی
دلخور شدن های الکی
شلختگی و بی نظمی
لاجونی و ضعف...
بدبینی
شرک..
خدایا بمن توفیق بده که شاگردم رو اونقدر جذب کنم که حالاحالا ها هرهفته منتظر تشکیل کلاس جدید تلفنی مون باشه
.
میخوام اگه خدا بخواد برم فیلم la.dy.of.heaven رو ببینم؛ کاش میشد با تو ببینم این فیلمو آرسو !
.
اونقدر عاشق این تصویرم که خدا میدونه.. آرامش یک بعد از ظهر آروم و مطمئن گرم.. تو آغوش امنیت ِ محبت ِ ولی خدا......:
فلا تسلب منی ما انا فیه....:)
الهی آمممین...🌷🌸🌸🌸🌷