و من، وقتی که خودم هستم

وقت‌هایی که حرفهایم از ذهنم میچکند

شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۴،  5:21

به نام رب کریم

از بین دعاهام فقط اون دعا که " الهی هب لی کمال الانقطاع الیک" به هدف استجابت کاملاً نزدیک شده !

یعنی خدایا به من مرهمت فرما کاملاً جدا شدن یا قطع امید کردن از مخلوقاتت، برای رسیدن به خودت

دارم یکی یکی از نظر دلی از همه اطرافیانم دل می‌کنم و قطع امید میکنم ؛ چرا ؟ چون مثلا طرف گفته همه جوره پشتتم، ولی اصلا و ابداً چنین چیزی در روش ملوکانه تعاملش با من بچشم نمیخورد... به خصوص یه سری از نزدیک‌ترین نزدیکانم .. دوسشون دارم ولی دیگه انگار هیچکس برام باقی نمونده جز خدا

یک عده ادایی امشب متصدی مجلس مسجد شده بودند؛ هر وقت این گروه پر از ادا و اطوار میان، چندتا مراقب با از این پارچه علامتدار کج هایی که نمیدونم اسمش چیه از روی شونه چپ تا پهلوی راستشون میذارن😶 یکیشون دوربین عکاسی حرفه‌ای دستش بود و می‌خواست از مجلس عکس بگیره؛ موقع نماز هم ازمون بی اجازه عکس گرفت. مگه نماز و مجلس امام حسین عکس گرفتن داره ؟؟ به کی و چرا میخواین نشون بدین این عکسا رو ؟؟....یك نفهمي هم بیلبورد گنده تبلیغاتی‌شون رو چسبونده بود دور میلگرد و میلگرده اصلاً معلوم نبود به طوری که موقع عبور سرم محکم خورد به میلگرد و له شد 🤬و تو دلم کلی فحش نثارشون کردم و و اون را از دور میلگرد کندم که نفر بعدی مثل من کلش له نشه

نشستم توی پارک... پسرک داره با همسالاش دوچرخه بازی می‌کنه و اون مشکل که فقط دلش می‌خواست با یه نفر خاص بازی کنه و تک پر باشه خدا را شکر خود به خود حل شد. خیلی مشکلای این دنیا همینطورین. خود به خود خودشون حل میشن فقط باید زمانش برسه ولی ما زمان نمیدیم و از قبل همش حرص و جوش می‌خوریم و برای حل شدنش نقشه می‌کشیم

مامان تازه به تکاپو افتاده که مثلاً رابطه منو مرد رو گرم کنه. پول ریخت برم مشاوره.. دستش درد نکنه... ولی خانم مشاور می‌گفت توسل کن🥴 خب اینو که خودمم بلد بودم😒 البته می‌گفت که محبتم بکن خب اینو که نمی‌خوام و می‌گفت بابت مسائل مالی هم از پدر شوهرت پول بگیر 🤯 خلاصه که همچین چیز دندونگیری نمی‌گفت که بابتش ۸۵۰ هزار تومن واسه سه ربع ازم پول گرفت منم دیگه نمیرم

نون لواشهای خشک شده یا برنج های اضافی رو میریزم پشت پنجره.. کبوترا صبحها دقیقا اول طلوع آفتاب میان و با چه ولعی شروع به خوردن میکنن.. خیلی حس خوبیه اطعام 🥲.. و حروم نشدن برکت خدا... ولی گاهی دعواست سر اون نون و برنجا....همدیگه رو هل میدن یا محکم به هم نوک میزنن و پرهای همدیگه رو می‌کَنن تا مثلا اون‌یکی بره این بیشتر بخوره... اونم نمیره و از صدای چنگالاشون روی شیشه چندشم میشه.. میگم تروخدا دیگه شماها دعوا نکنین‌.. گاهی که زیادی دعوا میکنن میزنم به شیشه و پر میکشن میرن و یه عده آروم تر غیر دعوایی میان مشغول خوردن میشن... دقیقا عین کاری که خدا گاهی با ما می‌کنه جهت متنبه و ادب‌شدن....

و من آروم میشینم پشت پنجره و مشغول تماشای این سفره اطعام صبحگاهی میشم...

شاید توی دلشون برام دعا کنن...🐦‍⬛🐦‍⬛🐦‍⬛🐦‍⬛🐦‍⬛...🌱🤲

بانو

ابزار حدیث

من از سامانه نوشتاری بحران حمایت می کنم

سامانه نوشتاری بحران

آمارگیر وبلاگ