و من، وقتی که خودم هستم

وقت‌هایی که حرفهایم از ذهنم میچکند

اهمیّت دنیای درون ....

پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴،  5:35

بنام رب کریم

دیروز انقققدر توی ذهنم موارد احمقانه ای مثل

  • اون الان داره درباره من فکر میکنه، پس باید به بهترین شکل ممکنم بنظر برسم
  • باید دویت داشتنی تصورم بکنن
  • باید لبخند بزنم
  • باید خوشرو بنظر برسم
  • باید گرم و صمیمی دست بدم و ..
  • تا خوب باشم
  • که خوب باشم
  • که دوسم داشته باشن و.....

توی مغزم داشت رژه سنگین میرفت، که بطرز کنسروی و پشت سرهمی موقع خداحافظی شروع کردم ردیفی باهمه خانما دست دادن که رسیدم به مامانم؛ گفت: منکه میام پایین میبینمت دیگه. گفتم چی؟؟ آهان!

بعد بلافاصله نوبت رسید به اون‌مرد بنده خدا ، بدبخت انگار ترسید با اونم دست بدم ، یذره رفت عقب! باهاش بای بای و خدافظی کردم 😂😂😬😶‍🌫️😵‍💫🥴

وای خدا آخه چرا انققققدر آدما و واکنشای خودم و اونا توی ذهنم پررنگ میشه که قاتی میکنم و عکس العملام غیر مدیریت شده میشه🙈🙈🙈

😬😬

🙄🙄

😒😒

یادم باشه که انقققدر به آدما نپردازم که عکس‌العملای مزخرف بروز بدم

درونم رو آرام نگه دارم

من خوبم

من خوبم

من نیازی ندارم هیییی و همشششش خوب بودنمو به دیگران ثابت کنم.......

بانو

ابزار حدیث

من از سامانه نوشتاری بحران حمایت می کنم

سامانه نوشتاری بحران

آمارگیر وبلاگ