و من، وقتی که خودم هستم

وقت‌هایی که حرفهایم از ذهنم میچکند

ارباب...

یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳،  16:55

  • ارباب تولدت مبارک... بضاعت ناچیزمان را ببخش در اینهمه کم‌کاری برای جشن میلادت... چند خوراکی کوچک برای بچه ها گرفتم و تبریک گفتم میلادت را ...و هیچ‌جای محله‌ام تابلویی از شادباش میلادت نبود ..
  • زمستان ۱۴۰۳ به نیمه رسید! سال به سرازیری افتاد و بوی عید می‌آید... دلهامان نو نوار ان‌شاءالله
  • ارباب؟... کربلا می‌دهی؟...🥲
  • یک خانه فراخ و محکم‌ و جون‌دار با همسایه هایی بچه دار و خوب🤲 تا دیگر کوبش دویدن قدمهای کودکانه شان، صدای مرد و زن میانسال همسایه را درنیاورد... قبل ازینکه کودکی شان تمام شود؟🥺
  • یک درآمد حسابی و عالی حلال در سال جدید🤲...
  • رب اشرح لی صدری/ و یسّر لی أمری/ و احلل عقدةً من لسانی/ یفقهوا قولی...
  • الان سفر می‌چسبد و خانه‌تکانی را بوسیدن و رفتن😎.... من نهایتا یک پرده و شیشه و پتو ملافه بشورم... شما چطور؟...
  • برای لکه گیری یه فرش ۴ متری، ۱ و سیصد پیاده شدیم. لهذا دور قالیشویی رو خط کشیدیم

ارباب؟ تولدت مبارک....💚💚💚

بانو

ابزار حدیث

من از سامانه نوشتاری بحران حمایت می کنم

سامانه نوشتاری بحران

آمارگیر وبلاگ