روز رهایی :))))
بنام دوست
.
.
صبحی کیک درست کردم واسه بردنشون
.
کار مزخرف کاردستیدرستکردن ِ اجباری از سر گرفته شده
لذا یسری درست کردم دادم پسرک ببره
صبحونشو دادم
راش انداختم و رفت
.
همکله،
پیرهنش اتو شد؛ تخم مرغ آبپزشو دادم خورد و رفت
.
و تهتغاری
که روز اول با سرویسش سوار شدم رفتم و گذاشتمش
و با اتوبوس برگشتم
تو راه کمی خریدای ضروری کردم
.
حالا خمیر ِ پر از خمیرمایه در حال باد کردنه
و ناهار تو راهه
و چشمای من داره روی هم میفته
.
این روزیه که مدتها انتظارشو میکشیدم
برای چند ساعتی سکوت باشه و سکوت و من و خودم تنها....
سکوت و تنهایی..
سکوت و یه قیلوله ی مَشتی...
.
این روز احتمالا بیشتر از روز تولدم و سالگرد ازدواج برام مهم بوده !
چون برای اون دو تا چیزی ثبت نکردم
ولی این روز مبارک و فرخنده رو چرا 😂😂
اولین روزی که برای چندساعتی کاملا در تنهایی دلچسب خودم غرقم....😇😇😚🥲
🏜
🏖
🏕
🏞
🌉
🌙
+ لذت در حد استیکرای بالایی😂
.