و من، وقتی که خودم هستم

وقت‌هایی که حرفهایم از ذهنم میچکند

روز رهایی :))))

دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳،  10:28

بنام دوست

.

.

صبحی کیک درست کردم واسه بردنشون

.

کار مزخرف کاردستی‌درست‌کردن ِ اجباری از سر گرفته شده

لذا یسری درست کردم دادم پسرک ببره

صبحونشو دادم

راش انداختم و رفت

.

هم‌کله،

پیرهنش اتو شد؛ تخم مرغ آب‌پزشو دادم خورد و رفت

.

و ته‌تغاری

که روز اول با سرویسش سوار شدم رفتم و گذاشتمش

و با اتوبوس برگشتم

تو راه کمی خریدای ضروری کردم

.

حالا خمیر ِ پر از خمیرمایه در حال باد کردنه

و ناهار تو راهه

و چشمای من داره روی هم میفته

.

این روزیه که مدتها انتظارشو میکشیدم

برای چند ساعتی سکوت باشه و سکوت و من و خودم تنها....

سکوت و تنهایی..

سکوت و یه قیلوله ی مَشتی...

.

این روز احتمالا بیشتر از روز تولدم و سالگرد ازدواج برام مهم بوده !

چون برای اون دو تا چیزی ثبت نکردم

ولی این روز مبارک و فرخنده رو چرا 😂😂

اولین روزی که برای چندساعتی کاملا در تنهایی دلچسب خودم غرقم....😇😇😚🥲

🏜

🏖

🏕

🏞

🌉

🌙

+ لذت در حد استیکرای بالایی😂

.

بانو

ابزار حدیث

من از سامانه نوشتاری بحران حمایت می کنم

سامانه نوشتاری بحران

آمارگیر وبلاگ