و من، وقتی که خودم هستم

وقت‌هایی که حرفهایم از ذهنم میچکند

صبحگاهی

دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳،  5:49

بنام رب رحیم

بچه ها خوابن..

و صدای گنجشکها تنها صداییه که شنیده میشه

نسیم خنکی از سمت پنجره تو میاد و داره نوازشم میکنه

.

.

یجوری میخوام ازین سکوت و آرامش نهاااایت استفاده رو بکنم!

چیکار کنم نمیدونم !

فریزش کنم!

.

تو سکوت فقط میشه فکر کرد و فکر کرد و توی آرامش غرق شد...

دعا کرد و از خدا تمنا کرد...

و روزی نو که البته عید قربانه و تعطیل و آبستن شادی..

عید همگی پر از برکت و شادی...🧡💚🩷

.

البته شادی حقیقی تویی آقاجان... که هنوز در پسِ پرده‌ای...

.

.

الان کنار کدام حاجی های خوشبخت داری حرکت میکنی ای قافله‌سالار؟...

وعده دیدار ما کجا ؟

شرمندگیهایمان کجا...

بانو

ابزار حدیث

من از سامانه نوشتاری بحران حمایت می کنم

سامانه نوشتاری بحران

آمارگیر وبلاگ