باران تو عاشق می کند آدم را جانا ...
بنام خالق باران
.
.
ماشاء الله و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ؛ آرااااااااامشی عمییییییییییق و البته تمام شدنی(!) که ترکیبش از این قرار است:
یک بعد از ظهر دلبر نیمه تاریک و بارونی + دوشنبه و روز قرار معمولا هفتگی برای بردن بچه ها به خانه مادرم + غذای خانگی ناهارشان که البته به درخواست خودم برام آورده از قرارِ : یک قابلمه روحی پیچیده شده لای روسری که از لابلایش عطر غذا بیرون میزد + تنهایی+ تنهاییییی+ سکوت ناشی از نبودن هیییییچ صدای اضافی بغیر از صدای ماشین لباسشویی... و البته هیچ آدم اضافی 
+ صدای برخورد قطرات باران با شیروانی پشت بام... صدای باران... خدایا بی نهایت بار ازت متشکریم... طبق اون آیه سوره مُلک ، اگر تو بر ما باران نبارانی، کیست آنکه برای ما آب گوارایی بیاورد؟... ازت ممنونیم مهربان ِ بنده نواز...
.
.
روایت هست که می فرمایند هرکس هنگام باران "سوره انفطار "را بخواند ، به عدد قطرات باران گناهانش بخشیده می شود...
.
.
دخترک و مامان سوار آسانسور شدن و رفتن و من درو بستم ؛ بعد چند دقیقه دیدم دارن در میزنن ، رفتم دیدم عشقم دخترک پشت دره و مامان داره میگه تو آسانسور میخواست گریه کنه که از تو خداخافظی نکرده عششششق.. برگشته بود با من خدافظی کنه...ماااچ و بوسه های چاق و چله و آبدار...
خدایا به حق این وقت بارون که دعا مستجابه، یطوری کن همیشه همینقدر عشق بینمون جاری باشه...
.
.
اینم از احوالات من خوبزیلابانو
.
.
صدای کیبورد و دوباره وبلاگ نویسی من با لپتاپ بعد مدتها.... از دیگر صداهاییست که شنیده می شود اینجا، در این خانه
حالا که در آرامش آن هنوز غوطه ورم...
.
.
خیلی حرفها بود که میخواستم بنویسم اما خب، شاید وقتی دیگر
.
.
+ کسی میدونه برای مقابله با مورچه ها بغیر از اون حشره کش های بوگندو و اذیت کننده چکار میشه کرد؟؟ کوچیکن ولی از این مدلایی ان که خیلی تند را میرن و رنگشونم مشکی پررنگه ...الان تو پذیرایی نشستم یکیشون اومد از رو دستم رد شد مورمورم شد کشتمش
.. هروقتم مورچه میکشم یاد این حرف میفتم که "این بنده خدا آزارش به مورچه هم نرسیده..." ولی آزار اگه از جانب مورچه ها باشه چی؟؟ کشتنشون بازم گناه داره؟
اونروزی رفته بودن تو شیشه عسلمون؛ پر مورچه شده بود....
