و من، وقتی که خودم هستم

وقت‌هایی که حرفهایم از ذهنم میچکند

انتظار بیهوده خطاست

دوشنبه ۱ آبان ۱۴۰۲،  17:2

بنام بهترین دوست

.

.

یه جایی توی مغز من یا توی مغز همه ی آدمها هست به اسم قسمت لذت

این قسمت برای هرکسی با یه چیزی شارژ میشه، برای من با ارتباط صمیمی گرفتن خیلییی شارژ میشه و میشد. تو دنیای واقعی که هیچی. تقریبا یک نفر هم نیست که چنین حسی بهش داشته باشم و بتونم حس صمیمیت واقعی داشته باشم... چون یا خودم و خانوادمو میشناسه و نمیخوام غیبت کسی بشه یا...

تو دنیای مجازی اما انتظار کشیدن مسخره تر و بی معنی تر از دنیای واقعی شده، بخصوص وقتی مخاطبت حس نا امنی زیادی داشته باشه و هیچجوره نتونی باهاش صمیمی شی... اما قدیم اینطور نبود

توو همین دنیای مجازی بود که من صمیمی ترین دوستامو پیدا کردم.. حدود سال 83 میترا... بعدترش سو.سن.. محبو.به... که خب همونطور که گفتم متاسفانه یا خوشبختانه همه ی این دوستیها به پایان رسیدن و من موندم و خودم

یا اصلا چرا راه دور برم؟ همین پسته جان که یکروز دوتایی قرار گذاشتیم و همو دیدیم با اون فندق دلبرش...

القصه که من موجود خطرناکی نبودم و نیستم ! میتونستم و ان‌ شاء الله میتونم و خواهم تونست بازهم دوست مجازی که وارد دنیای حقیقی من بشه داشته باشم... اما خب. فعلا خدا نخواسته و من باید باید اینو بپذیرم و رو مخ اطرافیانِ مجازیم رژه نرم

.

.

از حالا ببعد نمیخوام قسمت لذت مغزم رو با دوستی فعال کنم. بلطف خدا و ان شا الله یه نور کوچیک از یه سمت دیگه تابیده و من دارم بهش نگاه میکنم...

بانو

ابزار حدیث

من از سامانه نوشتاری بحران حمایت می کنم

سامانه نوشتاری بحران

آمارگیر وبلاگ