لایههای فاسدِ مخفیِ روان...
نیاز داشتم که بیام و ببینم کامنت چی دارم
ممنونم که هستید
ممنونم که هرچند باریک، دوستم دارید
....
.
اکثر جمعه ها یک جمع خانوادگی در فضایی باز با عمه و عموی بچهها و خانوادشون برقراره، که خب شکر، خیلی.
تو اونجا من لبخند میزنم
ولی توی این جمع هیچکس به درون من نمیخواد راه پیدا نمیکنه... هیچکس
هیچکس اونجا نمیپرسه: خب... تو اصل حالت چطوره فا؟
.
تمام طول روز _ بخصوص اگه از ظهر اونجا باشیم_ یه ماسک مسخره لبخند و عروسِ دوستداشتنی و مادر دلسوز به چهره دارم ؛ بچه رو لباس میپوشونم؛ ظرفا رو میشورم ؛ بچه رو دسشویی میبرم ؛ کارا رو میکنم و
فقط همین؛
همین و همین
اما گاهی هیولای زشت درونم با یک کلمه حرف، از پشت این ماسک عروس دوسداشتنی میزنه بیرون؛ مثل امشب که مادرشوهر بینوا یک کلمه حرف گفت ( غذا برای گربه میخواستیم بذاریم، یهو گفت: فقط بیزحمت با ظرفش نذارین _که کاسهمون آلوده نشه)
نمیدونم انگار چاقو خورد وسط قلبم... با یه لحن تند و تلخی گفتم میدونم !
آخه انصافا برای من خیلی مزخرف بود این حرف. چون یک لایه های درونی عمیقی از " تو بیعرضه هستی / تو دست و پا چلفتی هستی " رو در درونم مرتعش کرد؛
چون یادم انداخت چنین گزاره های غلط اما موجودی در اعماق روحم دارم...
پشیمون و شرمنده از این " میدونم" ِ تند و تلخ و زشت، سعی کردم دوباره عروس خوبه باشم... مهربون و دوستداشتنی... اون بیچاره اما جا خورده بود که امیدوارم از دلش درومده باشه...
.
ولی واقعا "من" کدومم؟؟؟... من کجا خودمم؟؟ فقط توی این وبلاگ؟؟
من اون عروس خوبهم یا اون هیولای زشتی که با یک حرکت خاص، تمام گزاره های تلخ ِ خفته در وجودش قابلیت بیدار شدن و زهر پاشیدن داره؟
.
رفته بودم و بعد نماز با خودم تکرار میکردم:
من بالیاقت و با کفایت هستم
من بالیاقت و با کفایت هستم
من بالیاقت و با کفایت هستم
من با عرضه و دوستداشتنی هستم
من با عرضه و دوستداشتنی هستم
من با عرضه و دوستداشتنی هستم...
من قدرتمند و عزیز هستم
من قدرتمند و عزیز هستم...
من قدرتمند و عزیز هستم...
.
بعد، با لحنی دفاعی، همه ی این جمله ها رو به زبون آوردم و در ذهنم خودبخود تمام اون لحظاتی مرور میشد که مادرم عکس جملات بالا رو با لحنی محکم و تحقیر آمیز ، خطاب به من ، بر زبون میاورد.....
.
نمیدونم این چیزا قابل ترمیمه؟؟
قابل اصلاحه؟
تاکی باید بخاطر وجودشون رنج بکشیم؟؟ و بخاطرشون با بقیه ی آدمای زندگیمون تلخی کنیم؟؟
چند میلیون باید خرج کنیم تا از روانمون پاک بشه که بابا، تو خوبی... اصلا با خرج کردن درست میشه؟
که
تو خوبی....
تو عزیز و با لیاقت و با عرضه و با کفایت دوستداشتنی هستی....
🙄....