و من، وقتی که خودم هستم

وقت‌هایی که حرفهایم از ذهنم میچکند

تنهایی

دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۱،  19:37

خدا بیامرزه مامانی رو.. همیشه میگفت تنهایی خیلی سخته و آخرش هم بغضشو فرو میخورد..

الان که بچه ها نیستن همون حسو دارم... آدم چجوری باید پیری رو سر کنه؟ تنهاییشو...

یا تنهایی همین جوونی رو....

یه بستنی چوبی گرفتم دستم غصه نخورم بستنی بخورم !

"یا رفیق من لا رفیق له" رو وجدانیم میکنی خدا؟

مثل همون آیه سوره یاسین

غیر از تو " اِله‌"ای نگیرم به این امید که کمکی بهم بکنه.... که همه میرن و فقط تو میمونی...

هربار که این یاسینو بذارم گوش بدم تو اجر می‌بری آرسو جان.. ان شاءالله... مثل الان....

بانو

ابزار حدیث

من از سامانه نوشتاری بحران حمایت می کنم

سامانه نوشتاری بحران

آمارگیر وبلاگ