کلمه مقدّس مادر
عاقل درون یا نفس لوامهم بهم میگه:
مقایسه نکن
صبور باش...
راضی به قضای الهی باش
بلخره اینم مادره، زحمتتو کشیده؛ تو رو حلال زاییده... به حبّ علی ع ببخشش... با همه خوبی بدیهاش بپذیرش..
ازونطرف سگ درون یا نفس امارهم میگه
مردهشووور همچنین رابطه مادر_دختریای رو ببرن🤮
مادری که یک روز اگه دخترش حالی ازش نپرسه، اونم هیچ حالی نمیپرسه، یعنی اصلا براش مهم نیست در چه حالی؛
مادریکه کمتریییین میزان انرژی ممکن رو برات میذاره و جدیداً که همونم نمیذاره !
مادریکه حیفم میاد اسم قشنگ مادر رو روش بذارم...
چقدر دارم به مقدار هرثانیه که میگذره کیلومترها ازش دور میشم... هیچوقت دوستم نبوده_نیست_ و نخواهد بود...
وجودم خودبخود داره تهی میشه از حضورش...
کمکم دارم میفهمم چرا بعضیها سر تشییعجنازه عزیزشون آرومن.. چون اون مثلا " عزیز(!)" سالها پیش تو دلشون مُرده...
انتظار دارم یکی بیاد کامنت بذاره و یه چیزایی بگه که آروم بشم، که دوباره باور کنم اون دوسم داره....
ولی گمون نکنم دیگه بتونم این دلداریها رو باور کنم... چون دارم تجسم کامل یک کوهیخ آبنشدنی رو تو وجود این مادر میبینم...
خدایا منو مثل اون نکن... وجودم رو از عشق به بچههام لبریز کن... نرسون روزی رو که ندونم اصلا بچههام در چه حالن؛ چی خوردن؛ غذا داشتن یا نه؟ حال خوبی اون روز داشتن یا نه؟... قلب من از محبت بهشون بتپه براشون تا لحظهای که زندهام...
الهی آمممممین....
